سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چراغ جادوی من
برچسب‌ها وب
آرشیو مطالب

 

بنده خدا فقط سلام کرد

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 92/8/14 ] [ 2:34 عصر ] [ ]

 

شیطان به حضور حضرت موسی آمد وگفت آیا میخواهی به تو هزاروسه پند بیاموزم

موسی گفت آنچه تو میدانی من بیشتر میدانم در همین حال جبرئیل وارد شد

عرض کرد:ای موسی خداوند مفرماید هزار پند او فریب است اما سه پند اورا بشنو

موسی هم به شیطان گفت سه پند از هزارو سه پندد رابگو

شیطان گفت:

1- چنانچه درذهنت انجام دادن کار نیکی را گذراندی برای انجام آن  شتاب کن وگرنه تورا پشیمان میکنم

2- اگر با زنان بیگانه ونامحرم نشستی غافل از من مباش که تورا به گمراهی وادار میکنم

3- چون خشم وغضب برتو مستولی شد جای خود را عوض کن وگرنه فتنه بپا میکنم



[ پنج شنبه 92/7/11 ] [ 10:46 صبح ] [ ]


[ چهارشنبه 92/7/10 ] [ 8:8 صبح ] [ ]

 

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر یک  کشاورز به نزد او رفت تا از او اجازه بگیرد کشاورز براندازش کرد وگفت برو در آن قطعه زمین بایست من سه گاو نر را یک به یک آزاد میکنم اگر توانستی دم هر کدام از این سه گاو را بگیری می توانی با دخترم ازدواج کنی مرد جوان در مرتع به انتظار اولین گاو ایستاد در باز شد وبزرگترین وخشمگین ترین گاوی را که در عمرش دیده بود بیرون دوید

   فکر کرد گاو بعدی گزینه بهتری باشد پس به کناری دوید وگذاشت گاو از مرتع بگذرد واز در پشتی خارج شود دوباره در باز شد وباور کردنی نبود در تمام عمرش گاوی به این بزرگی ودرندگی ندیده بود با سم به زمین میکوبید خر خر میکرد وکف از دهانش جاری بود

جوان با خود گفت گاو بعدی هرچه باشد از این بهتر است پس به سمت حصار دوید واجازه داد این گاو هم از مرتع عبور کند واز در پشتی خارج شود

برای بارسوم درباز شد لبخند بر لب مرد جوان ظاهر شد این ضعیف ترین وکوچکترین گاوی بود که توی عمرش دیده بود

 ودر جای مناسب قرار گرفت ودرست به موقع بر روی گردن او پرید دستش را دراز کرد

اما گاو دم نداشت!

به نظر شما از این داستان چه نتیجه ای میتوان گرفت؟


[ دوشنبه 92/7/8 ] [ 3:0 عصر ] [ ]

 

دوستی گرگ وشتر

آورده اند که گرگی وشتری "خانه یکی "شدند وقرار گذاشتند که ازآن پس جدایی از میان برداشته شود

و دو خانواده یکی به شکار رود وما بین کودکان آنها تفاوتی نباشد روزی شتر برای امرار معاش به صحرارفت

 

شتر

گرگ یکی از بچه های او راخورد وبه گوشه ای خزید

 

گرگ

چون سروکله شتر از دور پیدا شد گرگ جلو دوید وگفت :ای رفیق بیا که یکی از بچه هایمان نیست

شتر بیچاره نگران شد و وپرسید یکی از بچه های من یا بچه های تو؟گرگ پاسخ داد رفیق باز هم من تو کردی ؟یکی از از آن پا پهن ها؟

نتیجه اخلاقی:در طبیعت و روال عادی زندگی.هرگونه روابط دوستانه ونزدیک بین دو موجود متضاد غیر ممکن وحتی محال وبی معنا می باشد

مثل دوستی شکار وشکارچی یا درانسانها که دوستی ورفاقت انسان خوش طینت وصالح ودرستکار با انسان بدکارو بد طینت عقلانی ومنطقی نیست وصد البته دراین میان کسی که زیان خواهد دید فرد درستکار ومومن خواهد بود


[ یکشنبه 92/7/7 ] [ 6:7 عصر ] [ ]
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 11834
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ]